نزار یک جایی توی شعرش می‌گوید همان طور که ماهی‌ها نیازی به یادگرفتن شنا کردن ندارند و به پرندگان هم کسی پرواز کردن آموزش نمی‌دهد،جمع عاشقان هم نیازی به تعلیم ندارند.(نقل به مضمون)انگار می‌گوید همان طور که شناکردن و پرواز کردن در ذات آنها بوده و مادرزادی شناگر و پرواز کننده بوده‌اند،تویِ عاشق هم می‌دانی. انگار همگان عاشق به دنیا آمده‌اند. اما از اینجا به بعدش  فرق ما با آن ماهی و پرنده معلوم می‌شود. او ناگزیر به شناکردن است،اما ما در ظاهر مجبور به عاشقی کردن نیستیم. کسی یقه‌مان را نگرفته که:یالا!عاشق شو،دوست داشته‌باش!به دست آوردن رزق و روزی‌ات به این وابسته نیست. ولی این فقط ظاهر قضیه است. الان خیلی‌هایمان می‌دانیم و به این نتیجه رسیده‌ایم که عشق و محبت را باید در زندگی لحاظ کرد،چون در نتیجه‌ی نهایی یک تغییر اساسی ایجاد می‌کند. آخر همان شعر هم گفته:و اعظم عشاق التاریخ کانوا لا یعرفون القراءة»مثل محمد*البته،مثل اعظم عشاق تاریخ. اینجا یک سوال اساسی پیش می‌آید:پس ما چی که دنیای اطرافمان را پر می‌کنیم از فریاد زدن‌های عشق و محبتمان؟پس ما چی که اتفاقا یکی یقه‌مان را گرفته،و زورکی لبخند می‌زنیم و درحال صاف کردن لباسمان می‌گوییم بله!ما هم عاشقیم (: پس ما چی که انگار عاشقی کردن بلد نیستیم و هی از این و آن،از این پست و آن پست اینستا،از این شعر و آن رمانی که هرشب دو پارت می‌گذارد و از این کانال و آن تکست-احتمالا همه هم آبکی‌ست-عاشقی را وام می‌گیریم و هر روز می‌گوییم:آره!این مدل حرف زدنِ باهاش،این مدل دوست داشتن قشنگ‌تر است و بعد انتظار داریم محبتِ هر روز و هرساعت رنگ عوض کرده،پایدار هم بماند؟! یک الگو و منبع مشخص نگذاشتیم جلویمان،یک شعر درست و حسابی نخوانده‌ایم که خیلی‌خب،عاشقی بلد نیستیم؟راه و رسم زندگی پر محبت نمی‌دانیم؟این هم یک تقلب خوب. حالا لطفا به زندگی خودتان بپردازید!پس من کی هستم که اسم مستعار عزیزِ زندگیِ آن موقعم را قرض گرفتم و خب هنوز هم استفاده می‌کنم،چون یک اسم لطیف پیدا نکردم؟فکر می‌کنم نزار باید یک جایی همان جاها پاورقی بزند بنویسد خواننده‌های آینده!آن تاریخ» ِ اعظم عشاق‌التاریخ،دقیقا منظورم تاریخ قبل از خودم یا کمی بعد از خودم بوده است؛آن‌ها را بررسی کنید.

*صلی‌اللّٰه علیه و آله


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها